جادوگري

ساخت وبلاگ

سلام علیکم فرزندان ایران زمین .

قراره اپ کنم تا اخرای شب یعنی شاید از 12 هم رد بشه ولی یحتمل اینکه شاید زودتر اپ کنم و خدااااااااااااااااا میداند آقا جان.

الهی... آیت الله ناصری همیشه اینو میگفت .قربونش برم کاشکی اینجور آدما همیشه بودن. هی روزگار.

خلاصه اینکه حضور خواهیم داش .

جادوگري...
ما را در سایت جادوگري دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mwizardrya بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 18:48

قبل از هر چیزی این گل داوودی رو ببینید و لذت ببرید که بلاخره افتخار داد و تمام گلاشو باز کرد و خوشحالم از اینکه کسایی جدید وارد وبلاگ میشن و اینجا رو دوس دارن به خاطر پیاماتون ممنونم یه دنیاااااااااااا. من از بودن شما توی این وبلاگ ذوق میکنم از اینکه بیام بنویسم و شما بخونید یا کارایی کرده باشم که شاید به درد کسی بخوره.با پیامایی که میذارید ذوق و هیجان بهم میدید که همیشه باشم سلام. اول ناله کنم واستون یا تعریف کنم؟اولش حرفای خوب رو میزنم. بخش خوبش اینه که یه سری چیز سفارش دادم که فلش هم جزوشه. راستش من همیشه یه فلش شخصی میخوام. فیلم و کارتون و چیزایی که دوس دارم رو توش بریزم و هر وقت دوس دارم بشینم از تلویزیون هال ببینم. فلش قبلیمم که سَقَط شد همونطور که مستحضرید. اونم که خریدم به خواهرم دادم.یه بازی هم خریدم راستش وقتی بازی میخرم یه جور خاصی منتظر اومدنشم. وووووووووووووی باورم نمیشه میتونم اینقد بازیای خوب بخرم و با این قیمت .خیلی باحاله عین خواب میمونه. فعلا بازی ترمیناتور رو دارم بازی میکنم .بقیشم دیگه میبینید بعدا .من راستش اصلا اعتقادی به این بابانوئل و این چرت و پرتا ندارم ولی خب مث شب یلدای ما اونا هم واس خودشون یه چیزی درست کردن که یه تحولی وسط زمستون بشه واسشون . منم از این درخت کریسمسشون خیلی خوشم میاد همیشه. اتفاق خوبش تولد حضرت عیسی مسیح (ع) هس . که 4 روز بعد از شب یلدای خودمونه .اون گوی طلایی و نقره ای که به درخت میزنم اینا رو من بچه بودم خریدم فک کنم کلاس چهارم ابتدائی بودم یا فک کنم سوم بودم اینا رو خریدم. بچه هامون گوی شیشه ای میخریدن برا تزئین 22 بهمن. همیشه به کلاسامون این گوی شیشه ای ها رو میزدیم بیشتر هم رنگ قرمزش بود اون زمان. همیشه هم میشکست . یعنی امکا جادوگري...
ما را در سایت جادوگري دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mwizardrya بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 18:48

بیهوده نگو که مرد میدان هستیموقتی که ز فریاد گریزان هستیمدر غزه برادرانمان را کشتندانگار نه انگار مسلمان هستیمسلام . الان که ساعت دقیقا 2 بعدازظهر هس اومدم بنویسم تا شب که ارسالش کنم دو ساعت نشستم فکر میکنم ببینم برم کارامو بکنم بعد بیام بنویسم یا بنویسم بعد کارامو بکنم .صبح ساعت 10و نیم رفتم توی آشپزخونه که ناهار درست کنم ساعت 12 و نیم تموم شد و ناهار خوردیم. راستش در حال استراحتم دو ساعت سرپا وایساده بودم واسه آشپزی، خستم. ولی وقتی میرم باغبونی با اینکه کار سختیه و انرژی میخواد ولی حس میکنم خستگیم میره. خیلی خوبه. خدا رو واقعا شکر به خاطر گیاهان و حیوانات که آفریده دنیا با اینا اصلا دوست داشتنیه . وگرنه فقط ادماش بودن که دنیا اصلا قابل تحمل نبود .به یکی از آرزوهای خیلی بزرگم که همیشه کابوس شبام بوده رسیدم . همیشه توی خوابم سعی میکردم واسه این آرزوم. ولی باورم نمیشد بهش برسم. البته این آرزوی چندین ساله ی من بود. خدایا شکرت. یه آرامش عجیبی پیدا کردم. امیدوارم همه به آرزوهاشون برسن.خب بریم سراغ کارایی که کردم.راستش شدیدا تو فکرم که کیبورد و موس بی سیم بخرم چون خیلی راحته واقعا به درد وبلاگ نویسی من میخوره. ولی خب فعلا نه. چون فعلا برا این قضیه پولی ندارم . واسه چیزای مهمتری میخوام. ولی خیلی خوبهههههههه .به خاطر تغییر فصل و بلند شدن بیش از حد شبا، من کلا زمان انجام کارامو تغییر دادم. همه چی دگرگون شده. روزا که به ترتیب به ناهار درست کردن و ورزش و باغبونی و یه کم معنویات قبل از غروب آفتاب میگذره. بعد که بخش دوم میخوره به بعد از نماز مغرب. بعد مستقیم بعد از نماز ، نقاشی میکشم تقریبا یه ساعت ، بعد اینترنت تقریبا نیم ساعت گاهی وقتام حال ندارم دیگه بعد نقاشی بیام اینترنت بعدش دیگه جادوگري...
ما را در سایت جادوگري دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mwizardrya بازدید : 71 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 15:36

پست کوتاه سلام میدونم دیر میام سرزنش نکنید یه نویسنده رو .خودتون هی تشویقم کردید داستان بنویسم .راستش شروع کردم واسه داستان نویسی. یعنی داستانمو شروع نکردم دنبال ایده ای که دارم هستم که خیلی کار داره و باید تحقیق کنم آخه یه سرهم بندی میخوام بکنم که قابل باور باشه .روزا هم کتاب میخونم به غیر از شبا. یه سری مطلب هم میخواستم پیرینت کردم.قرار بود بعد از 11 روز دوباره محلو لپاشی کلسیم رو واسه درخت انجیرمون انجام بدم که دقیقا روز یازدهم باروون شروع شده و چند روز هس که ادامه داره. حالا اون 11 روز هیچی نمیومد .توی هواشناسی هم دیدم از روز دوشنبه هوا آفتابی میشه. اتفاقا جذب کلسیم هم دو روز طول میکشه تا دو روز نباید باروون بیاد وگرنه فایده نداره.یه دفتر باغبونی دارم همه چیو توش مینویسم واسه سال بعدم یادم نره چه کارایی کردم چون جونم دراومده برا فهمیدن و یاد گرفتن هر کدومشون.برا همین هر کاری رو هر زمان و تاریخی انجام میدم مینویسم.شب بو یه عالم کاشتم و از هم جدا کردم و تقسیم کردم توی همه جا. دیگه نایلون هم کشیدم رو همه. اون باغچه بزرگ رو هم کوچیک ترش کردم. دیگه راحتم تا یه چند ماهی آخیییییییییییی دیگه قرار نیس هر روز باغچه ها رو آب بدم همه دارن میرن بِکَپَن برا زمستون . دوسشون دارما منتها الان یه باغبون خستم .اینم گل داوودی هس. من نکاشتما اینو داشتن توی فلکه ها میکاشتن بابام ازشون گرفته فک کنم دو ماه پیش بود که داشت غنچه هاش باز میشد هنوز داره باز میشه یه کتابی که خریدم اسمش، بدرود سعادت زمین راستش اسمش خیلی کنجکاوم کرد برا این خریدم بدروووووووووووود همراهش یه نشونه کتاب هم فرستادن. ورشکست نشن صلوات خب حالا بیاید یه چیزی رو ببینید براتون درس عبرت بشه که مواظب کامپیوتراتون باشید اینو مهندس جادوگري...
ما را در سایت جادوگري دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mwizardrya بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 15:36

شِمریم ، اگر روز ستم خاموشیمخون است، اگر آب خنک می‌نوشیمآن‌سوی جهان کرب‌وبلایی برپاستما هم دل‌مان خوش است مشکی‌پوشیمسلام امروز پنج شنبه میباشد الانم دم ظهره یعنی دقیقا قبل از اذان ظهر.راستش اصلا از سرنوشتم تا شب اطلاعی ندارم که پابرجا خواهم بود یا به فنا میرم چون زیاد کار دارم.میخواستم از این طرف حیاطمون عکس بگیرم از درختای انار ولی به دلایلی مبهم نیمتونم ولی بلاخره درختیا انار رو هرس کردم بابامم کمک کرد چون بینهایت سخت بود شاخه های خیلی ضخیمی داش که باید ارّه میکردیم. من که عمرا از بابام توقع کمکی ندارم چون اصلا اهل کار کردن توی خونه نیس یه سری هرس کردم خسته شدم رفتم بالا استراحت کنم بعد بابامم برا اینکه ثابت کنه منم کمکی کردم شاخه ها رو از بالکن بالا و پائین اورده بودم توی حیاط روی بقیه ی شاخه ها ریخته بود بعد گفت محبووووووووووب شاخه ها رو جمع کردم گفتم خسته نباشید اینا یک هزارم هرسی هس که باید بشه . بعد دیگه اینطوری شد که توی ارّه کردن کمکم کرد هر چند اصلا طاقتشو نداش هزار رنگ شد تا چندتا ارّه کرد منم ازش میگرفتم.آقایون اهل ورزش باشید این چه وضعشه تا از یه سنی میگذرید دیگه نه قیافه و تیپ برا خودتون میذارید نه زور بازویی. حالا قدیما بازم سنشون که زیاد میشه اینطوری میشن ولی الان جوونا هم شکم دارن یَک قیافه ای درست کردن خلاصه ورزش کنید اینقدم نخورید .به استثنای آقایون وبلاگ .توی دو روز تموم شد هرس کردن و اینم نتایجش که یه دنیا شاخه و برگ بعدش امروز باید کود بدم بهش باغچه چوبیمم کوچیک میخوام بکنم دیگه ببینم عکسی میگیرم یا نه. کود کلسیم هم میخوام و هیومیک اسید و از این چیزا . کاشکی بتونم بخرم چون پولم کمه. اون دفعه هم زیاد پول دادم برا کود.راستی چیزایی که خریدم رو بهتون بگم جادوگري...
ما را در سایت جادوگري دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mwizardrya بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 20:00